از زبان یک مادر

مادری سی ساله...

از زبان یک مادر

مادری سی ساله...

گذر از روزهای سخت

هفته های سختی داشتم
نمیتونم توصی کنم چی بهم گذشت اما از خدا میخوام نصیب دشمنم هم نشه اون روزا
حالتهای شدیدی که به تازگی فهمیدم حملات پانیک نام داره که استرس و اضطراب شدید به دنبال داره...
بگذریم
الان پیش پارسا توی خونه هستم و خدا رو صد هزار مرتبه شکر و به لطف دکتر خوبم حالم خیلی بهتره
راستشو بگم به وبلاگ های هیچ کدومتو جز فافا سر نزدم. 
خیلی مسرورم از بارداریش . ایشالا خدا براش نگه داره
راستش مدتهاست ننوشتم. نمیدونم چی بنویسم.

روزا من و پارسا خونه ایم تا دم غروب که همسرم بیاد از سر کار.
پارسا پسر آرومیه. نق نقو نیس. بیدار میشه. غذاشو میخوره بازی میکنه خوابش بیاد یکم نق میزنه و میخوابه
راستش روزام داره تکراری میشه. و نمیدونم چجوری نذارم که تکراری شه
صبحی پارسا رو بغل کردم و رفتم تو محل یکم تابیدم
دور خونمون پر باغ و گل و گلخونه س. خیلی خیابون با صفائیه. منتها هنوز خو نگرفتم به جو این خیابون.
راستش نمیدونم دیگه چی باید بنویسم.
به امید سلامتی و روزای خوش برای همتون






















چ
  • مامان کلاغی

نظرات  (۶)

سلام مامان کلاغییه نظر واست گراشتم تو وب مامان کلاغی خوندیش ؟ واسه ابنکه بیکار نباشی سرت را به کارای هنری گرم کن عروسک نمدی . چرم . قلاب .عروسکای خمیری و هزاران چیز دیگه که تو اینترنت هست یا کلاس خیاطی که قبلا میرفتی را ادامه بده . موفق باشی .پسرت را از طرف من ببوس 
سلام مامان کلاغییه نظر واست گراشتم تو وب مامان کلاغی خوندیش ؟ واسه ابنکه بیکار نباشی سرت را به کارای هنری گرم کن عروسک نمدی . چرم . قلاب .عروسکای خمیری و هزاران چیز دیگه که تو اینترنت هست یا کلاس خیاطی که قبلا میرفتی را ادامه بده . موفق باشی .پسرت را از طرف من ببوس 
پاسخ:
بهار جونم نظرتو خوندم. سرگرمی هایی که میگی هست ولی انگیزه ای براش ندارم
عزیزدل منی تو خواهری جونم.
یادمه قبل بارداریت خیاطی میکردی
الان اگه پارسا گلی میذاره برو پارچه های معمولی بگیر بشین دوخت و دوز کن!
یا یادمه گلهای خوشگلی داشتی که امیدوارم هنوزم داشته باشی.
عزیزدلم دشمنت مریض باشه ایشالله
این ها همه میگذره . عبور میکنه .
مث ابرها...
از هوای بهار لذت ببر.
پارسا جونی روبذار توی کالسکه اش. ببر خیابونهای ناشناس اطراف رو باهم کشف کنید
مغازه های جدید محیط جدید.
عزیزدلم کم کم همه اینها درست میشه.
پارسا الان باید حسابی خوردنی شده باشه
مث دانیال ما.
انشالله همیشه شاد باشید.
می بوسمت عزیزدلم
پاسخ:
ممنون فافای عزیزم
کم کم درست میشه توکل به خدا

سلام مامان کلاغی

منو یادت میاد؟ یا فراموش کردی؟

بیا به ما هم سر بزن

 

خانومی سعی کن همیشه خونتون سر و صدا باشه.... تلویزیون با صدای بلند یا آهنگی یا ترانه ای.... اینها باعث میشه ذهنت درگیر بشه و به چیزهای دیگه فکر نکنی.... سکوت توی خونه بیشتر آدم رو به فکر می بره و پشت بندش اضطراب و استرس.... منم که افسردگی ندارم وقتی خودم تنها باشم ترس و اضطراب گاهی به سراغم میاد....

دوست داشتی به وبلاگ من و دخترم هم سر بزن... البته اگر ما رو یادت میاد...

سلام عزیزدلم. نمیدونم چی بهت گذشته تجربه ای تو این زمینه ندارم فقط میتونم برات آرزو روزهای بهتری رو تجربه کنی.  عزیزم تو خونه موندن و یکنواخت زندگی کردن برای آدم عادی هم افسردگی میاره چه برسه به زنی که زایمان کرده!!!! حتما برای خودت سرگرمی جور کن. حتما حتما هر روز سری به خیابون بزن. خرید برو حتی به بهونه خرید مثلا یه خمیردندون!!! نمیدونم متوجه منظورم میشی یا نه. آهنگ شاد بذار و برقص حتی اگه حالش رو نداری!! کم کم روحیت سرجاش میاد عزیزم. مواظب خودت باش و از طرف من جوجه کلاغی رو ببوس
پاسخ:
ممنون عزیزم ک بهم سر زدی. سعی میکنم حتما از راهکارهات استفاده کنم
سلام عزیزم.
افسردگی بد دردیه. منم چند ماه درگیرش بودم. از بهمن تا فروردین. هنوزم گاهی دارمش.
به نظرم فقط خودت میتونی به خودت کمک کنی.
من کارهایی که این مدت میکردم همه علیرغم میلم بود. ولی بزور خودمو مجبور به کتاب خوندن. بیرون رفتن. کار هنری کردن و ... کردم. بزور ها. واقعا حوصله شونو نداشتم. ولی به مرور بهتر شدم.
یکم صبوری میخواد. تو هم که دختر صبوری هستی. مطمینا میشی همون دوست شاداب خودم.
پاسخ:
فدات عزیزم. ایشالا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی