از زبان یک مادر

مادری سی ساله...

از زبان یک مادر

مادری سی ساله...

مادری که از شیر گرفته شد...

هیچوقت فکر نمیکردم انقد زود اتفاق بیفته
فکر میکردم به دو سالگی پارسا و اینکه حالا اونوقت چجور از شیر بگیرمش
فکر نمیکردم توی ده ماهگی همه چی تموم بشه ...
بعد از عود افسردگیم و مصرف قرصهای مختلف و استرس شدیدی که داشتم تصمیم گرفتم پارسا رو دیگه شیر ندم چون این استرس من روی اونم تاثیر میذاشت و می ترسیدم داروها هم روش اثر بذاره...
نمیدونم کارم چقد درست بود
نمیدونم چقدر به جا بود
نمیدونم چقد آگاهانه بود
سه هفته س پارسا دیگه شیر منو نخورده...
گرچه بهونه شم نمیگیره اصلا
اما خیلی چیزا توی دلم مونده که میدونم تا آخر عمر هم خواهد موند...
اینکه در عرض یک روز تمام لذت شیردادن رو فراموش کنم خیلی سخت بود و هست
یکهو تموم روزها و شبهایی که پارسا رو بغلش میکردم و شیرش می دادم ، تمام اون لحظات لذت بخش رو که از شیره جونم به فرزندم میدادم، که چشم تو چشمش می دوختم و هزار بار بهش میگفتم نوش جونت...باید فراموش میکردم و شبها مثل یک مجسمه با یه شیشه شیرخشک چشمای نازش رو خمار خواب کنم...
چند روز پیش با جمعی از دوستان بیرون رفتیم. همگی در یک دوره زمانی بچه دار شده بودیم. توی جمع خانم ها همه حرف ها درباره شیرخوردن بچه ها و غذا خوردن و کلا همه چی حول محور بچه ها بود.
وقتی هر کدوم از خانوما شروع میکرد به شیر دادن بچه ش من پارسا رو می بردم سمت بازی یا هر چیز سرگرم کننده ای که نبینه شاید دلش بخاد...
اصلا راست بگ خودم دلم نمیخواست ببینم...
چقد دلم می سوزه. یه جایی توی دلم مثل فرو رفتن نوک سنجاقی که شکسته  و فرو رفتنش خیلی درد داره می سوزه...
دلم برای پارسا هلاکه .
چرا باید تا دو سالگی نتونه شیر بخوره. چرا مادرش اینطور شد؟ چرا شانسش این بود که بهترین و حساس ترین روزهای زندگیش انقدر پیچیده برای مادرش بگذره...
همیشه میگفتند وقت از شیر گرفتن بچه خیلی عذاب میکشه. 
اما برای من و پارسا برعکس شد
این روزها پارسا اصلا سراغ شیر نمیگیره. براش اصلا مهم نیست
اما من می سوزم... کباب میشم از فکر کردن بهش... و راهی برای چاره ندارم
تا آخر عمر هم این درد با منه... چقدر سخته... 

  • مامان کلاغی

نظرات  (۷)

عزیزدلم چرا اینقدر خودت رو اذیت میکنی؟؟!!! اگه میشد شیرت رو میدادی بهتر بود ولی اصلا نگران نباش و خودخوری نکن!!! الان شیرخشک ها هم به اندازه کافی مقوی و عالین. پارسا بیشتر از شیر مادر الان به روحیه خوب مادر نیاز داره. بد هم نشد به راحتی از شیر گرفتیش. چرا اجازه میدی این فکرها روحیه تو خراب کنه!!!! هیچ کار خدا بی حکمت نیست گلم. حتما حکمتی داره.
منم پسرم رو شش ماهگی چون خوب وزن نمیگرفت از شیر گرفتم. غصه نخور پارسا قبل از هر چیزی به یه مادر سالم احتیاج داره پس سعی کن به جای ناراحتی روحیه ات رو بهتر کنی. این روزها تو زندگی هرکسی پیش میاد خودت باید به خودت کمک کنی
عزیزدلم فدات بشم . ناراحتی تو به پارسا همین جوری هم منتقل میشه . پس شاد باش.
پارسا گلی مرد شده زودتر از بقیه بچه ها !
به همین راحتی!
کار خوبی کردی داروهات مطمئنا روی پارسا اثر میذارن.
خواهرمنم 2 سال شیر داد ولی موقع از شیر گرفتن اینقدر ناارحت بود که نگو . تازه دخترش خیلی بهانه میگرفت
خداروشکر پارسا جون عاقلانه داره رفتار میکنه.
عزیزدلم غصه نخوری ها!
مبارکش باشه انشالله
پاسخ:
ایشالا توام تا وقت مناسبش به بچه ت شیر میدی...
الان شیر دادن تا دوسال رو اصلا تایید نمیکنن. از یکسال تا 14 ماهگی زمان مناسب از شیر گرفتنه. اون مال قدیم بود عزیزم. منم یک و نیم سال گرفتم مشکلی ام نداشتم. اتفاقا رشدش بهترم شد
پاسخ:
چیزی که تو دلم مونده رو چکار کنم. یه عقده...

از دیروز که مطلبت رو خوندم مدام دارم بهت فکر می کنم.... به اینکه چرا اینجوری شد... چرا باید از اول اینجوری می شد....

حین شیر دادن به دخترم مدام قیافه ات میاد جلوی روم...اون عکسی که دستت روی شونه های مرد زندگیت بود... اون قیافه ی شاداب و خندانت.... و همسرت که توی عکس اینجور نشون میداد که خیلی آروم و صبوره و از جنجال به دور...( فکر کنم پارسا به پدرش رفته باشه)

نمیدونم چرا باید یه زن به این حالتها دچار بشه... چرا باید از مادرانگیهاش لذت نبره.... چرا باید از خیلی حس ها محروم بشه...

از دیروز یه چیزی روی سینه ام سنگینی می کنه... ولی وقتی میبینم با شیر دادنت به پارسا ممکنه خطرات زیادی رو برای بعد هاش به وجود بیاری بهتره که شیر نخوره.... از پزشک دخترم پرسیدم .. اونم گفت که بهتره همون شیر خشک رو بهش بده چون داروها مستقیم وارد شیر مادر میشه و اثرش رو روی کودک میگذاره.... منم موقعی که مریض میشم هر دارویی رو نمیخورم و سعی میکنم کمتر دارو مصرف کنم... همین دکترمون گفته که حتی یه قرص سرما خوردگی رو تا زمانی که شیر میدم نباید بخورم....

قرص مسکن بدون کدوئین بخورم...

خوب بگذریم.... نگران نباش از شیر ندادن به پسر گلت چه بسا که به نفعش هم کار کردی... امیدوارم که از این به بعد روزهای شادی در انتظارتون باشه ...

پاسخ:
ممنون عزیزم که به فکرم هستی
من خدا رو شکر خیلی خیلی بهتره حالم و با شیر ندادن هم کنار اومدم
شرایطی داشتم که همه دست به دست هم داد تا اینطوری بشم
توکل به خدا
توام ناراحت نباش. پارسا خدا رو شکر سالم و شادابه و همینکه تا ده ماهگی شیر منو خورد شکر خدا . خیلی بچه ها همونم  نمیخورن
سلام.چقدرخوشحالم که باز پیدات کردم.یه مدت دنبالت گشتم اما نتیجه ای نداشت تااینکه ایمروز از وب مرضی جون یافتمت!
پاسخ:
منم از دیدنت خوشحالم
چقد سخت. غصه ام شد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی