از زبان یک مادر

مادری سی ساله...

از زبان یک مادر

مادری سی ساله...

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

یک مادر معمولی

وقتی هنوز پارسا به دنیا نیومده بود همه قصدم این بود که مادری بی همتا بشم. 

میگفتم که همه توانم رو به کار خواهم گرفت که پسرم تیزهوش، توانا، با ادب، سالم، خوش اخلاق، خوش مشرب، خوش ذوق، خلاق و خلاصه دارای تمام صفات خوب و حسنه بار بیاد.

در راستای سلامتیش از همون اول بشدت با شیرخشک مخالف بودم و طرفدار زایمان طبیعی

با توجه به حرف کتابها و دکترها روی سیسمونی نه شیشه شیر خریدم و نه پستونک

خلاصه که خودمو آماده کرده بودم تا بصورت کاملا علمی و نه سنتی و نه به حرف مادر و خاله و عمه بچه بدنیا بیارم و بزرگ کنم.

گفتم بعد تولد پارسا به همه دمنوش ها و نسخه های گیاهی و حرفای اطرافیانم نه میگم و فقط اونچه دکتر میگه و کتابا و منابع موثق میگن عمل میکنم.

خلاصه ...

با کمک کلاسهای بارداری و ورزشها و مامای همراهم تونستم زایمان طبیعی انجام بدم اما از همون روز اول شیرم کم بود و پارسا جیغ و داد میکرد و گشنه بود...

پارسا به ناچار شیرخشک خورد و گریه های بیش از حدش منو وادار به خرید پستونک کرد.

زردی گرفت. دکتر براش قطره "بیلی ناستر" تجویز کرد و وقتی روشو خوندم نوشته بود تهیه شده از شیرخشت!

جالب بود. شیرخشت رو همه اطرافیانم توصیه کرده بودن اما من میگفتم فقط دارویی ک دکتر میده. توی تلگرام عضو گروهی بودم که همه مامانای هم دوره خودم بودن و تقریبا با هم زایمان کردیم.

اونا ترنجبین و آب انار و ... میدادن بچه هاشون و من خیلی مخالف این کارا بودم.

ولی همچنان که پیش می رفتیم من در هر مساله ای که بعلت بی تجربه گی یا ناچاری به شکست میخوردم راههای سنتی به دادم می رسید.

یا اصلا دکترها و ماماها خودشون آدرس روش های سنتی رو بهم می دادن.

روزها گذشت و حالا بعد از نه ماه من اصلا اون مادر روزهای اول نیستم.

تجربه بهم ثابت کرد که در دنیای امروز نمیشه بی نقص بود و بزرگ کردن بچه طبق روشهای کتابی و استریل کردن بچه طبق دستورات پزشکی اشتباه محضه

فقط کافیه نگاه کنیم که در قدیم بدون وجود اینهمه توصیه های پزشکی آدمها چطور بچه بزرگ میکردند و چطور انسانهای سالم و قوی پا به جامعه میذاشتن.

دیگه میدونم که نیاز نیس مدام آب جوشیده سرد شده دست بچه داد.

اینکه ناخنک زدن به غذای سفره برای بچه بالای 4 ماه مهم نیس.

اینکه شیرخشک وقتی مجبور باشی و بچه گشنه باشه گناه کبیره نیست.

اینکه خیلی از نسخه های سنتی بسیار سالم تر و اثرگذارتر از نسخه های مدرن هستن.

و مهمترین درسی که از زایمان اولم گرفتم این بود که تعصبات بی جا رو باید کنار گذاشت و قبل از اینکه با چیزی روبرو بشیم نباید کری بخونیم و منبر بریم. 

خدا رو شکر میکنم که پسرم سالم و سرحاله و خودم هم اوضاع روحی خیلی بهتری دارم.

بخاطر اینکه دیگه به خونه خودمون نقل مکان کردیم و خالمون راحت شده خوشحالم

دعا میکنم همه شما به خواسته هاتون برسید

راستی سال نو مبارک. امسال رو براتون یه سال بی نظیر آرزو میکنم.

ابتدای آشتی

سالهای زیادی شاید نزدیک به 14 سال از وبلاگ نویسی من میگذره

یک روز دخترکی پر شر و شور از خاطرات عنفوان جوانی اش می نوشت،

یک وبلاگ برای نوشتن شعرهای طنزش

یکبار وبلاگی برای نوشتن احوالات درونی اش

صفحه ای برای گفتن از عشق و ثبت روزهای التهاب و انتظار

وبلاگی برای روزهای وصال

وبلاگی برای روزهای انتظار مادر شدن

و حالا در اواسط سی سالگی، یک صفحه اینترنتی برای نوشتن روزهای مادر بودنم...

همیشه می نوشته ام و حالا قریب به یکسال ننوشتن منو دچار یاس و بی انگیزگی کرده

قطعا بهانه ای بهتر از مادر شدن برای شروع دوباره نوشتن نمیشه داشت.

از کسانی که منو می خونن ممنونم که وقت با ارزش خودشون رو صرف شنیدن من میکنند.

برای کسانی که نظری می فرستند احترام ویزه قائلم.

و مقدم تمام دوستان قدیمی که از وبلاگ قبلی به اینجا اومدن رو گرامی می دارم.

دوس دارم اینجا از هر چی که تو ذهنمه بنویسم. باید به قدر یک سال حرف بزنم ناگفته هام زیاده