دیروز برای بار پنجم شاید ششم باز دیدمش.
نمیدونم چرا انقدر این فیلم رو دوست دارم. و چرا انقد نقش جی گتسبی منو جذب میکنه.
شخصیتی که بقول خودش از درون چیزی نداره و خالیه اما با ژست با کلاسی و خرج کردن پول سعی داره شخصیت مقبولی در نظر دیزی و مردم باشه
البته این میون تقصیری نداره. از کودکی در فقر و فلاکت بزرگ شده ...
اما علاقه من به جی گتسبی برای این کمبودهاش نیست.
عشقی یه که تا آخر تو وجودش موند و بخاطرش حتی قتل رو گردن گرفت...
و از دیزی متنفرم. و اون جمله نیک یادم نمیره که گفت: تام و دیزی آدم های فاسدی هستند. اونا همه چیو خراب میکنند و در موردش احساس مسئولیت نمیکنن
متاسفانه من دور و برم آدمهای زیادی رو اینچنین میبینم... بی مسئولیت. بی تعهد نسبت به اونچه انجام داده اند
او راه درازی را پیموده بود و رویایش آنقدر به نظرش نزدیک آمده بود که نرسیدن به آن تقریبا برایش محال بود، اما نمی دانست که رویایش در آن وقت از او عقب مانده بود!...
- ۹۵/۰۳/۲۷
گاهی رویاهای آدم ازش عقب میمونن انقدر عقب که وقتی واقعی میشن هیچ حسی رو در آدم به وجود نمیارن